بی گمان سرگذشت دردناک و در عین حال شور انگیز رعنا، سرگذشتی است که سبب ساز ِ سوز ِ عاشقانه ی شاعرانی گشت که در قالب فولکلور، ترانه های دل انگیزی آفریدند که با صدای بی همتای استاد فریدون پور رضا- از حنجره - در دلهای زمانه نشست.
سر گذشتی که بیشتر در ترانه ها و صدا و آواها در گوشها به یادگار مانده است، بدون اینکه بدانند و بدانیم سر منشای این ترانه های غم انگیز اما پر شور و دل انگیز از کجا نطفه اش بسته شده است.
آری
رعنا دختر یکی از دامداران منطقه ی اشکورات ِ رودسر و در مرتعی بسیار سرسبز و زیبا که در تملک خانی بنام مخنار خان بود، سکونت داشت.
این مرتع زیبا و دلگشا در روستای لشکان ِ اشکور، کنار رودخانه ی پلو رود واقع شده است.
این روستا کدخدایی داشت بنام کربلایی عاشور که او فرزند ذکوری داشت بنام نوروز. و رعنا همسر پسر کد خدا عاشور بود.
در این سرگذشت، سرگالشی بود بنام هادی که هنگام ییلاق و قشلاق و یا کوچ، در خانه ی کدخدا کربلایی عاشور سکونت می کرد.
رعنا که زنی بسیار زیبا بود و در آن روستا و روستاهای اطراف نگاه همه ی مردان را به خود جلب کرده بود، سبب شد که رفت و آمد سر گالش هادی به خانه پدری رعنا، موجب شک اهالی مبنی بر روابط پنهان رعنا با سر گالش هادی را فراهم کند.
وقتی این چنین اخبار ویران کننده ای به گوش کدخدا کربلایی عاشور می رسد، او بدون تحقیق ماجرا با ذهنیتی کور و ناموسی با اقوام خود به سر گالش هادی هجوم می برند که تا دم مرگ او را مورد ضرب و شتم قرار می دهند.
ارباب سرگالش هادی وقتی از ماجرای زخمی شدن سر گالشش به دست کدخدا کربلایی عاشور با خبر می شود او را نزد خود می خواند و بعد از مداوا او را به گیلان می فرستد.
سرگالش هادی در گیلان با فردی بنام کرد آقا خان آشنا و دوست می شود.
و سپس همراه کرد آقاخان به روستای کلو رود اشکور می رود و در آنجا با دو نفر دیگر بنام های سلطان علی و علی آقا همراه و همدست می شوند تا انتقام کتک خوردن و مورد ضرب و شتم قرار گرفتن خود را از کدخدا کربلایی عاشور بگیرد.
اما کرد آقا خان و همراهانش دست به یک عمل غیر انسانی و ناجوانمردانه می زنند و مخفیانه در زمانی که اهالی روستا در خواب هستند، انبار گندم و علوفه های مردم لشکان را به آتش می کشند و سپس در غاری پنهان می شوند.
کدخدا کربلایی عاشور در برابر این عمل ناجوانمردانه و ضد انسانی سرگالش هادی و همراهانش و همچنین استیصال مردم، خلع سلاح می شود و با همیاری اربابان خود، شکایت به دولت می برد و عریضه به قوای دولتی می نویسد و خواستار دستگیری کرد آقا خان می شود.
در این هنگام نایب علی خان همراه قزاقان خود به رحیم آباد می آید و منطقه را تحت کنترل خود می گیرند.
سپس با همراهانش با سلاحهای گرم و سرد در روستایی بنام نیاسن نزدیک کلو رود مسقر می شوند و از چند طرف حلقه محاصره را بر کرد آقا خان تنگ می کنند و او را در حمله ای به قتل می رسانند.
بعد از کشته شدن کرد آقاخان، نایب علی، دلیل آمدن کرد آقاخان را به آن منطقه از کدخدا و بزرگان روستا و اهالی پرسش می کند که اهالی یک صدا سرگالش هادی را بانی آمدن او به این منتطقه معرفی می کنند.
نایب علی با همراهان برای دستگیری سر گالش هادی به روستای لشکان می رود. اما قبل از رسیدن مامورین چون اهالی روستا از سر گالش هادی بسیار دل چرکینی داشتند او را با دسیسه به خانه ی رعیتی می کشند و سپس با حمله به او، سرگالش هادی توسط کدخدا کربلایی عاشور و پسرش کشته می شود.
از این پس است که این سرگذشت غم انگیز رعنا در کلام شاعرانه ی شاعران منزل می کند و در گلوی خوانندگان ترانه می شود که تا امروز یکی از دل انگیز ترین ترانه های فولکلور گیلانزمین و در عین حال با بار غم انگیز دردناک سرنوشت رعنا شناخته شده است و زمزمه ی ِ زمانه ی بی قرار ِ لبان پیران و جوانان شده است.
تو که گونی مو ناخوشم رعنا
مختار خُانکه سرگالشم رعنا
بهار شونم ای لزر نیشم رعنا
سالی سد من روغن کشم رعنا
راه پلو رود سر به جیرای رعنا
قزاق بومای دست به تیرای رعنا
بزابو تی آقجان ِ چپیرای رعنا
تی آقجان گولی امشب میرای رعنا
اونه هفتم کی بگیرای رعنا
رعنا گلای رعنا، گل سُمبلای رعنا
آمده است که حاصل این سرگذشت عشقی غم انگیز رعنا با نوروز دختری است بنام صغری که در روستای امیر گوابر از دهستان ِ طول ِ لات در محلی بنام گوسپند گویه زندگی می کند.
...
در پایان این نوشته مایل هستم اضافه کنم که ازدواج رعنا با پسر کدخدا از روی عشق و علاقه نبوده است. بلکه به دلیل شرایط زمان ِ رعنا، رعنا قدرت انتخاب نداشت. بلکه این زور و قدرت پدر سالارانه و یا مرد سالارانه بود که سرنوشت دختر و یا حتا پسری را تعیین می کرد.
اما در همان زمانه ی درد، رعنا را دل در گروه سرگالش هادی بود و با همه ی تنگناهای شرایط سنتی و عقب مانده ی ناموسی ِ آن زمان، این دو دلداده در درونشان غوغای عشق را فریاد می کردند که این همه از چشم نا پاک و عقب ماندگان زن ستیز روستا و اطراف، پنهان نماند که سبب شد اینجا و آنجا اذهان سنت زده روستا را بر آشوبند و مقوله ی ناموسی را پر رنگ کنند، که عاقبت سرگالش هادی را به خاطر دوست داشتن، زندگی اش بگیرند و زیر پا له کنند و رعنا را پزمرده سازند.
آه ای زمانه ی درد
نه آفرینتان باد
که زندگی را کشتید
و عشق را دار زدید
نظرات شما عزیزان:
سمانه
ساعت10:50---29 مهر 1395
سلام ممنون ازمطلب جامعتون
\r\nیه تقاضایی دارم؛ لطفا منشأ دیگر ترانه های فولکلور معروف گیلانی رو هم بذارین، چون من و شاید خیلی ها مثل من آشنایی نداشته باشن با حکایتهای واقعی که پشت این ترانه ها نهفته س
\r\nپيشاپیش بی اندازه ممنون از مطالب پربارتون
لشکانی
ساعت19:55---6 مهر 1393
سلام .خسته نباشی .نوروزپسرخاله کربلایی عشوربودنه پسرش.کربلایی عاشورلشکانی بوداما نوروز اهل روستای همجوارکشایه بود.لطفا اصلاح نمایید.ممنون
سیروس
ساعت21:16---27 مرداد 1393
خوشحالم از اینکه قصه رعنا را آنطور که بود نوشتید چون خیلیهااز من که سنی از من گذشته وبه شعر هم علاقه مندم می پرسیدند که قصه رعنا یک داستان تراژی بوده یا عاشقانه خوش!که جواب درست همین نوشته است.
امین
ساعت15:48---1 مرداد 1393
من کار گروه رستاک رو اصلا قبول ندارم.درسته که از لحاظ تئوری خوب بود و لی از لحاظ اجرایی مشکل داشت.غصه رعنا یه کار تراژیکه.ولی بالا بردن تمپو در کار رستاک این غصه رو شاد جلوه داره.واین کار درست نبود...
گیلانی
ساعت23:57---29 خرداد 1393
البته اونها هم یه چنین توضیحالتی دادند ولی نمیدونم چرا نگفتند اون موقع جزء رودسر بوده یا سیاهکل شاید من اشتباه بکنم
گیلانی
ساعت23:54---29 خرداد 1393
سلام نیدونم تو فیلم رستاک نگاه کردید یا نه که اونها گفتند رعنا اهل ییلاقات سیاکل بوده حتی شاعر سیاهکلی اقای رحیمی پور هم با اونها بوده /البته سیاهکل با رودسر ییلاقاتشون هم مرز بودند ولی خب اونها رفتند با پیرمردهای اونجا صحبت کردند فیلمش هم هست